سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بـــوکـــن... 

بــوی بـغـض

بــوی پـــیراهــن مــشــکــی 

بوی فریاد یا حـــســیـــن (ع)

ربـــنـــا آتــنــاکـــربـــلا،واجـــعـــل مـمـاتـی فـی الـعـاشـورا،روحـی لـک الـفدا یا مولا.... 

کم کم شمارش روزها به پایان می رسد 

دیگر نزدیک است فریاد بزنیم: 

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد،سقای حسین سید و سالار نیامد



تازه میخواست دلم سرخوش مبعث گردد
خبر آمد که حسین بن علی راهی شد ...

عکس و تصویر تازه میخواست دلم سرخوش مبعث گردد خبر آمد که حسین بن علی راهی شد ...


ابوحامد

 

نخستین سروده تقدیمی برای فرمانده شهید افغانستانی تیپ فاطمیون

وقایع اخیر و قصد تروریست‌های داعش تکفیری برای حمله به ساحت مقدس شهرهای زیارتی امامان معصوم(ع) بهانه‌ای برای شاعران دغدغه‌مند انقلاب شده است تا اشعاری در این زمینه را در تاریخ ثبت کنند.

 

می‌گویند سرنوشت سرزمین افغانستان و ساکنانش را با رنج و محنت طبیعت رقم ‌زده‌اند. سرزمینی خشک با کوه‌هایی چین‌دار و سخت که سالهاست خالی از صدای گلوله و انفجار نیست. نمی‌دانم درست می‌گویند یا نه اما این را می‌دانم که پیشانی‌نوشت افغانستانی‌ها، سالهاست با زخم‌زبان و طعنه هم گره خورده است. جنگ و کشتار و خشم طبیعت و دنیا روزگاری مهاجرشان کرد و خیلی‌هایشان را روانه ایران کرد. سوختند و ساختند و زخم زبان شنیدند و طعنه بارشان شد و پنهان شدند و غم‌بار گشتند و ... منتظر ماندند تا وقتش فرا برسد. انتظاری تلخ و طولانی و پر رنج، و سرانجام موعدش فرا رسید. حالا دیگر افغانستانی‌ها را با چیزی دیگری هم در دنیا می‌شناسند. هرجا اسلام و انسانیت تهدید شود، اولین‌هایی که صف می‌کشند افغانستانی‌ها هستند و چه سرنوشت عجیبی.

وقایع اخیر و قصد تروریست‌های داعش تکفیری برای حمله به ساحت مقدس شهرهای زیارتی امامان معصوم(ع) بهانه‌ای برای شاعران دغدغه‌مند انقلاب شده است تا اشعاری در این زمینه را در تاریخ ثبت کنند. «سجاد شاکری» شاعر و فعال عرصه رسانه‌ای است که تاکنون ابیات متعددی را در خصوص موضوعاتی از قبیل «مدافعان حرم» حضرت زینب، «داعش» و «دفاع از حرم معصومین» سروده است. پیش از این اشعار وی در تسنیم منتشر شده بود. اینک وی قطعه شعری را برای شهدای مدافع حرم افغانستانی سروده است که در این نبرد و دفاع از حرم ائمه(ع) سهم عظیمی را به خود اختصاص داده‌اند. این شعر به صورت ویژه به ابوحامد فرمانده شهید افغانستانی تیپ فاطمیون تقدیم شده است. متن این شعر در ادامه می‌آید:

با چشمهائی ریز و بادامی
سوریّه را درگیر آتش دید
سربند خود را بست و راهی شد
در قلب خود شور سیاوش دید

‌اهل بصیرت بود و اهل صبر

اهل شهادت بود و اهل جنگ
یک شیعه‌ی شیدای صدق و رِفق
یک شیعه‌ی بیزار از نیرنگ
دریای غیرت در رگش موّاج
طوفان فریادش رجز می‌خواند
با گرگ‌ها شد پنجه در پنجه
چنگال فولادش رجز می‌ماند

یک کربلا حرف حماسی داشت
بر قلّه‌ی تلّ قرین آمد
خم کرد قدّ شمر دوران را
فریاد «نَحنُ الفاتَحین» آمد

امِا دگر وقت وصالش بود
وقت وصال قطره و دریا
هنگامه‌ پرواز تا افلاک
وقت بریدن از همه دنیا

خط مقدّم زیر گامش بود
خمپاره‌ای آمد، سرش را بُرد
تنها نه سر! در عالم معنا
تا آسمان‌ها پیکرش را برد
اثبات کرد آخر، ابوحامد -

آری! «ابوحامد» رساند آخر

خود را به جمع عرشی اصحاب
بیدل شبیه عابس و عبّاس(ع)
بی سر شبیه حضرت ارباب

سجاد شاکری

 



مدافعان حرم

متوسلیان

کوه هرگز گم نمی‌شود

قصه از اینجا شروع می‌شود که درجریان گم شدن متوسلیان می‌رسی به سخنرانی امام بعد از اعزام بدون اجازه نیروهای ایرانی به سوریه، که می‌گویند: «راه قدس از کربلا می‌گذرد» و در ادامه نقشه آمریکایی‌ها را برای بازی گرفتن کادر نظامی افشا می‌کنند.

 

می‌دانی آدم وقتی جوان است، وقتی خیلی جوان است، طبیعی است که با مویزی گرمی‌اش شود و با یک غوره سردى‌اش! اما وقتی پایش می‌رسد به مثلا دهه سوم زندگی‌اش، به وضوح یک سری بدیهیات در چشم و عقلش روشن می‌شود که تا همین چند سال پیش، نه که به چشمش نمی‌آمده‌اند که می‌دیده‌شان اما از بعدی ورای بعد عقل و منطق! و خوب یادم هست که وقتی در سال 87 برای تهیه گزارشی به نمایشگاه قرآن رفته بودم - آنروزهای نسل سوم کیهان - در یکی از غرفه‌ها سید رائد موسوی را دیدم و گل از گلم شکفت که یاد حاج احمد و همراهانش وزیدن گرفته است و همین هم شد که نشستم پای صحبت‌هایش و لاجرم از همان بعد احساسی سال‌های خیلی جوانی پرسیدم و پاسخ درخورشان را هم بالطبع شنیدم.

قصه اما از همین شب 14 تیر سال جاری یعنی 1393 شروع شده و می‌شود. بدیهی است که من در تمام این سال‌ها با پیروی از علایق درونی‌ام؛ کتاب‌ها و حتی مصاحبه‌ها و یادداشت‌های زیادی از این چهار دیپلمات ربوده شده خوانده و تأمل کرده و البته مویه‌ها و اشک‌ها کرده و ریخته‌ام که قطعا همه این اعمال و سکنات در نتیجه همان بعد سال‌های خیلی جوانی مذکور بوده است. بعدی که حالا در پس خالی شدن عقده‌های ناشی از فراغ این مرد بزرگ، دارد روی دیگری از خودش را برایم نمایان می‌کند. بعدی که می‌تواند به راحتی کمر ذهن پرسشگرِ بی جوابم را به راحتی خرد کند!

قصه از اینجا شروع می شود که گم شدن حاج احمد متوسلیان و همرزمانش دیگر نمی‌تواند با خواندن و تورق "وقتی که کوه گم شد" و "مرد" و حتا "همپای صاعقه"، تسکینی باشد. که وقتی داری غوطه می‌خوری در خاطرات روزهای جنگ سپهبد شهید صیادشیرازی، ناگهان می‌رسی به آنجا که می‌گوید: "رفتیم سراغ حضرت امام گزارش بدهیم که در سوریه چه کرده ایم و باید بکنیم. امام به گزارش گوش دادند و یکباره فرمودند: این نیروها که بردید آنجا، اگر خون از دماغ شان بیاید، من مسئولیتش را قبول نمی‌کنم، بگویید سریع برگردند. من تا آن روز دستوری به این قاطعیت و صریح، مستقیما از امام نشینده بودم که فرمانده کل قوا به ما مستقیم دستور بدهد چه بکنیم. فرمودند بگویید سریع برگردند. ما اصلا تعجب کردیم و بلافاصله با سوریه تماس گرفتیم و گفتیم: گردان سریع آماده حرکت شود و برگردد."

و بعد هم می‌رسی به سخنرانی معروف امام(ره) بعد از اعزام بدون اجازه نیروهای ایرانی به سوریه، آنجا که می‌گوید: "راه قدس از کربلا می‌گذرد" و در ادامه نقشه آمریکایی‌ها را برای بازی گرفتن کادر نظامی جمهوری اسلامی ایران افشا می‌کند و می‌گوید: "آمریکایی‌ها دنبال این هستند که «صدام» را در این طرف سر جای خودش نگه دارند و ایران را که از نظر آن‌ها خیلی اهمیتش بیشتر از لبنان و جاهای دیگر است، برای آن‌ها محفوظ بماند. این نقشه این است که «بگین» را وادار کند به اینکه تو حمله کن به لبنان، لبنان که تو حمله کردی، ایران حساسیت نسبت به او دارد و همه قوایش را متمرکز می‌کند در اینکه تو را از بین ببرد و اگر ایران از جنگ عراق غافل بماند، عراق کار خودش را انجام می‌دهد و ایران در اینجا هم نمی‌تواند کاری بکند، نقشه این است."

و درست همین جاهاست که سؤالات سر ریز می‌شود؛ که به راستی چرا هنوز چندی از آزادسازی خرمشهر نگذشته که فرماندهان قوی‌ترین تیپ موفق و بزرگ نظامی ما، وارد خاک سوریه می‌شود؟! و قصه اینجا پر رنگ‌تر می‌شود که می‌فهمی این دستور اعزام بدون آگاهی و اذن امام بوده است! پس چه کسانی و با چه هدفی اینگونه بی فکر و برنامه ریزی تاکتیکی، نظامی این سفر را تدارک دیده بودند؟! که اصلا مگر می‌شود این سفر با این چشم انداز مطرح شده بزرگ، بی برنامه ریزی انجام گرفته باشد؟! پس آیا این برنامه ریزی از ابتدا با قصد اضمحلال این تیپ قوی بوده است؟! و اگر نبوده است و باید هنگام مطرح کردن این تئوری زبان به کام گرفت؛ پس چرا بعد از اینکه امام دستور برگشت نیروها را از سوریه به ایران می‌دهد باز این قوی ترین و کارآمدترین فرمانده است که علیرغم دستور امام، دستور ماندن در خاک سوریه را تحویل می گیرد و باقی می‌ماند؟! و چرا او به همراه سید محسن موسوی و تقی رستگار و کاظم اخوان راهی لبنان شده و اصلا چه کسی دستور رفتن او را به این مأموریت می‌دهد؟! و چرا ما هنگام یاد کردن از این 4 تن، به همگی لقب دیپلمات می‌دهیم؟! و چرا هر بار و به هر طریقِ مبهمی خبرهای ضد و نقیضی می‌شنویم؟! و ... الخ!

بله! قصه از اینجاها و خیلی جاهای ناگفته دیگر شروع می‌شود که احتمالا در دهه چهارم زندگی‌ام - به شرط حیات - می‌فهمم که به جایی هم ختم نخواهد شد البته اگر حاج احمد تا آن موقع نیامده باشد که حالا باید اعتراف کنم؛ دیگر نه مثل سابق دست به قلم می‌شوم و می‌نویسم که؛ "حاج احمد نیا که بیایی که چه چیز را ببینی" و نه از نبودنش انبوه غم دلم را فرا می‌گیرد که این را در میان کوه‌های تو در توی مریوان، در لابه لای برف‌های استخوان سوز تته، در هیاهوى آن فتح عظیم در فتح المبین و در گرماگرم فریادها و شور بیت‌المقدس، در دلتنگی‌های بزرگ پیشمرگان و همه مردان کُرد، خوب دیده و فهمیده‌ام که؛ کوه هرگز گم نمی‌شود...

آن چه که گم شده است تجسس هوشمندانه و جواب سوالهای نپرسیده‌ی مطرح نشده‌ی ماست و تمام قصه همین است.

 



شهدا

مادر شهید عباس امیدی

پایان فراق ِ 29 ساله برای مادری از جنس مقاومت

 

خانواده شهید «عباس امیدی» شهید تازه شناسایی شده بعد از 29 سال با فرزند شهیدشان دیدار کردند. شهید خلیلی در سن 19 سالگی، سال 65 در منطقه پنجوین به شهادت رسید و پیکر او در سال 90 به عنوان شهید گمنام در باغ‌موزه دفاع مقدس به خاک سپرده شد.

 

شهید «عباس امیدی» شهید 19 ساله‌ای که دوبار به جبهه اعزام شد تا فرمان رهبر خود را لبیک گفته باشد. آخرین بار از لشکر 77 ثامن الائمه خراسان به عنوان سرباز ارتش به جبهه‌های جنگ اعزام شده بود در منطقه پنجوین و در عملیات والفجر9 جنگید. خانواده‌اش هیچ درک واضحی از شهادتش نداشتند؛ عده‌ای احتمال می‌دادند شهید شده باشد برخی اسارت را گمان می‌کردند و خود خانواده تا آخرین روز بازگشتش را به انتظار نشسته بودند.

خانواده شهید عباس امیدی، یکی دیگر از شهدای گمنام مدفون در باغ موزه دفاع مقدس و ترویج فرهنگ مقاومت که هویت او از طریق DNA شناسایی شد، دقایقی پیش با حضور بر سر مزار شهید پس از گذشت 29 سال با او دیدار کردند. در این دیدار مادر شهید، دو برادر و شش خواهر شهید  امیدی حضور داشتند و مزار او را پس از گذشت چهار سال از تدفین او زیارت کردند.

آن‌ها هیچ یک درک واضحی  از شهادت عباس نداشتند امیدوار بودند که روزی برمی‌گردد. هرچند که نه اسمش میان اسرا بود نه نشانی از او یافته بودند اما خواهرانش چشم  انتظار بازگشتنش بودند. ولی مادر او زنی بود از جنس مقاومت؛ محکم و بااقتدار می‌گفت 29 سال صبوری کردم و کمرم خم نشد. اشک می‌ریزد اما خوشحال است از شناسایی شدن فرزندش. می‌گوید به خوابم می‌آمد و می‌گفت من کنارت هستم. حالا می‌بینم که او در میان ما بوده و ما بی‌خبر بودیم.

شهید «عباس امیدی» فرزند محمد، متولد سال 46 شهر مشهد است. او چهارمین فرزند از 9 فرزند خانواده بود که  از لشکر 77 ثامن الائمه خراسان به عنوان سرباز ارتش به جبهه‌های جنگ اعزام و در چهارم فروردین ماه سال 65 مفقود اعلام شد. اما پیکر مطهر ایشان در سال 90درعملیات تفحص کشف شد. این شهید بزرگوار در اردیبهشت سال 90 مصادف با شهادت حضرت زهرا(س) به عنوان شهید گمنام در باغ موزه دفاع مقدس تهران تدفین شد.حال بعد از گذشت 29 سال از شهادت و چهار سال از تدفین هویت پیکر او شناسایی شده است. 

 



شهدادفاع مقدسمادران شهید

سردار باقرزاده

سردار باقرزاده اعلام کرد

28 اردیبهشت؛ ورود پیکر مطهر 241 شهید دوران دفاع مقدس به کشور

 فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح گفت: پیکر مطهر 241 شهید دوران دفاع مقدس،در روز 28 اردیبهشت ماه94 از مرز شلمچه وارد کشور خواهند شد.

 

سردار سید محمد باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح گفت: پیکر مطهر 241 شهید دوران دفاع مقدس،در روز 28 اردیبهشت ماه94 از مرز شلمچه وارد کشور خواهند شد.

وی افزود: در دو هفته اخیر با تلاش کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در جنوب عراق فاو، ابوفلوس، شلمچه، مجنون و زبیدات تعداد 241 شهید پیدا شده است که در روز 28  اردیبهشت ماه 94 از مرز شلمچه وارد می‌شوند و مورد استقبال عشایر غیور دشت آزادگان قرار خواهند گرفت. این شهدا برای مراسم وداع در سوسنگر منتقل خواهد شد و مراسم استقبال کاملا عشایری برگزار خواهد شد.

سردار باقرزاده با اشاره به برگزاری مراسم تشییع شهدایی که پیش تر در مرز شلمچه تبادل شده بودند در سراسر کشور گفت: با توجه به اینکه همزمان با سالروز شهادت امام موسی بن جعفر(ع) این شهدا تشییع خواهند شد که انتظار می‌رود مردم از این شهدا استقبال باشکوهی داشته باشند. تاکنون در سراسر کشور استقبال بسیار خوبی از شهدای گمنام شده است و 1200 نقطه و 180 دانشگاه درکشور در نوبت هستند.

 



شهداسردار باقر زادهدفاع مقدس


پرچم دست توست جمع است خاطرم...
با تو مهم نیست حرفها و حدیثها



:: 



عکسرهبری

 

همت همت مجنون
حاجی صدای منو میشنوید 
همت همت مجنون 
مجنون جان به گوشم
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر 
محاصره تنگ تر شده ...
اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی....
خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند ....
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند....
خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره ...
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده ...
همــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــت جان


فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم ....
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
ولی کو اخوی گوش شنوا...
حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه.......
همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت ....
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه  
کمک می خوایم حاجی .......
به بچه های اونجا بگو کمکـــــــــــــــــــــــــــ ـــ برسونند

داری صدا رو.......
همت همت مجنون.......


دل نوشت: آره داداشا و خواهرای گلم، حکایت ما الان اینه، ولی کار ما از بیسیم زدن گذشته، کاش یه تیکه سیم می موند باش سیم خودمونو وصل کنیم به شهدا ولی افسوس که همه رو خودمون قطع کردیم.
ولی بازم امیدمون به خودشونه.
انشالله دستمونو بگیرن.



شهداشهید همت

افسران - خامنه ای ,خمینی دیگر است



ولایتشهدا


مطالب قدیمی تر »